سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 127310 | بازدیدهای امروز: 97| بازدیدهای دیروز: 68
درباره خودم

حبیکه : دو هفته نامه دانشجویی علم آموزان حدیث
مدیر وبلاگ : دانشجویان دانشکده علوم حدیث[81]
نویسندگان وبلاگ :
محمد حسین ورشادی[2]
محو (@)[22]

سیدحمیدهاشمیان (@)[10]

عرفان حائری (@)[10]

عبد عاصی (@)[10]

ملتمس دعا (@)[10]

ایران (@)[6]

آشنا (@)[10]

محمدجوادشاهرودی (@)[12]

خانم منتظری (@)[10]

داود صفیری (@)[6]

یاس کبود (@)[10]

آقای فتحی (@)[2]


لوگوی وبلاگ
مطالب قبلی
مطالب قبلی
لینک های دوستان
اشتراک
 
موسیقی وبلاگ
یاهو

 

 

 

زیارت با پای دل

این هفته به مناسبت روز دهم ربیع الثانی ( در هفته ای که گذشت ) سالروز وفات " کریمه اهلبیت " حضرت فاطمه معصومه ( سلام الله علیها ) زیارتی در قالب " متنی ادبی " و بهتر بگویم  """ سفرنامه ای شاید از نوع مجازی """ به محضر تمامی عاشقان و مشتاقان به زیارت  " ضریح پنهان فاطمةالزهراء (س) " تقدیم می نمایم .

""حضور قلب ""

آستانه مقدسه کریمه اهلبیت همواره جادبه ای دارد به وسعت دل عاشقان منتظر ...

 با همه وجود عزم سفر میکنی ...دل را مهیای حضور میکنی و آنگاه به برات دعوت کریمه اهل بیت (س) با پای دل روانه آستان غرق نور " فاطمه معصومه " می گردی... . گلابدان دل را سرشار از گلاب اشک می گردانی و سپس """ بسم الله """  می گوئی و پای دل را آماده رفتن .... تقریبا از فاصله ای نه چندان نزدیک هنگامی گه قاب چشمانت مزین به تصویر گنبد و بارگاه نورانی بی بی می شود ، دیگر دلت همگام با قدمت نیست ، پرنده  دلت به پرواز در می آید   . اینجاست که چشمانت نیز گوی سبقت از دلت را ربوده اند ... لحظه شماری میکنی ... چشمانت به نقطه نورانی " گنبد " پیوند می خورد ...

 گویا این چشمان تشنه ات در التهاب عطش مى سوزند. چیزى را مى کاوند که خود نمى دانى، دلت گواهى روشنى مى دهد. در تابش نور آفتاب ، تشعشع خیره کننده «گنبد طلایى» حرمش چشمانت را به آتش مى کشد. نگاه تشنه ات بر روى گنبد قفل مى شود، مى ماند. گویى به آنچه مى طلبیده رسیده است...

"" مطاف ملائکه الله ""

جذبه محبت کریمه اهلبیت (ع)، امان فکر کردن به غیر را از تو گرفته است. هنوز نگاهت خیره به  «گنبد» است و «گلدسته ها» که آواى «ربنا» از قنوتشان جارى است. توان ایستادن ندارى، تا لحظه اى دیگر بر دروازه حرمش خواهى بود. آری اینجا مطاف ملائکة الله است و کعبه دل شیعیان::: که بیتاب آستان بی نشان " "فاطمه " نور دیده محمد و علی و آل علی ( علیهم السلام )است . می لرزی اما لرزشی شیرین ... به میعادگه رسیده ای ... اما پای رفتن نداری ... همان حالتی که همیشه در چند قدمی همه مشاهد نورانی اهلبیت ( علیهم السلام ) تو را فرا می گیرد ...

 چشم ها بهانه باریدن مى گیرند. زبان زمزمه نیایش پیدا مى کند و دست هایت تشنه قنوت دعا مى شوند. ضرباهنگ قلبت با پایت درهم مى آمیزد . کسى تو را به خود مى خواند...  """بیا ای زائر مشتاق """ چه حالی داری ... غربت مدینه و بقیع تو را فرا می گیرد . انگار در کوچه پس کوچه های محله بنی هاشم قدم گذاشته ای . میتوانی زمزمه مناجات نیمه شب " فاطمه " را بشنوی ، آن هنگام که دست بر پهلو نماز شب را به جا می آورد و با آنهمه بیوفائی امت پدر بزرگوارش ، باز هم در قنوت  "نماز وتر " برای آنها دعا می کند .... دعا برای هدایت و رستگاری ...  و چه زیبا درسی را این " معلمین آسمانی " برای ما زمینیان به ودیعه گذارده اند . .... باری به در دروازه کشور عشق نزدیک می شوی ...

"" اذن دخول ""

نزدیک ورود به صحن مقدس بی اختیار دلت مى لرزد. حس مى کنى در دریایى از نور غوطه ور شده اى. «صحن و سراى» با صفایش روح تو را سرشار از لطافت و مهر مى کند. نگاهت از لابه لاى گلدسته ها مى گذرد. نسیم هر لحظه بر «پرچم سبز» گنبد طلایى اش بوسه مى زند.  «کبوتران حرم» این ساکنان همیشگى دسته دسته بر گرد حرم طواف مى کنند و به او سلام مى دهند. عجب جای با صفائی ... دست ادب بر سینه مى گذارى، """ السلام علیک یا فاطمة بنت موسی بن جعفر """  

بى اختیار اشک ورود به حرمش را از خدا و پیامبر و ملائکه الله و وجود نازنین" کریمه" مى طلبى،چرا که ورود به این مکان مقدس بى اجازه نشاید. و " اشک " اولین علامت اذن ورود است ... احساس می کنی که فاطمه زهرا (س) تو را دعوت کرده است . غرق در عطر فاطمی میشوی ... اشک امانت نمی دهد ...

آری ...اذن دخولت داده اند .، چرا که دیگر تاب ایستادن ندارى، وارد مى شوى و خود را در جارى آب حرمش تطهیر مى کنى... وای خدایا چه لحظات زیبائی !!!!.... سیلاب اشک امانت نمی دهد .بوى عطر و گلاب از خود بى خودت مى کند. ... به نزدیک مضجع شریف که می رسی ، بی اختیار زانوی ادب بر زمین مینهی ... سرت را نمیتوانی بالا بگیری ... انگار آن ضریح بی نشان را یافته ای ... یا فاطمة یافاطمة یا فاطمة ... داغ دلت تازه میشود ، اما انگار به مامن امنی رسیده ای ... گمشده ات را یافته ای ... اصلا پی میبری که """ ما گمشدگانیم """ چرا که فاطمه زهرا نور الهی است که در قلب همه شیعیان ماوا گرفته...و اگر اینچنین نبود که قبرش پنهان نمی بود ... نشان فاطمه را از فاطمه می گیری

داغ دلت آرام از جا کنده مى شود واز لابه لاى «مشبک هاى ضریح» نزدیک «مرقد» مى شود . کنار «پارچه سبز» روى مرقد مى نشیند و آن را به چشم مى کشد و مى بوسد. حالا دیگر دل و زبانت دست به دست هم داده اند و با چشمانت هم آوا شده اند. در زیارت جامعه به تمام اولیا متوسل مى شوى آن ها را شفیع مى آورى و زبانت با تک تک واژه های زیارتنامه معاشقه مى کند و دلت ناگفته هایش را بیرون مى ریزد.آتشفشان چشمانت مى جوشد و سیلاب اشک به پهناى صورتت مى دود . در امتداد این لحظه هاى سرخ و سبز احساسی غریب اما خوش به تو دست مى دهد. «دستى سبز» از شبکه ضریح بیرون مى آید، نوازشت مى کند و دلت را لبریز از نور مى کند. لبریز از کوثر کریمه. دوست دارى که سال ها در همین لحظه بمانى و این لحظه به بى نهایت متصل شود.... نسیم ملایمى می وزد و مشامت را سرشار از عطر «گل محمدى» مى کند.

"" مى روى اما... ""

انگار لحظه رفتن فرا رسیده است ... نه! چطور دلت مى آید از این آستانه دل برکنی . این جا قطعه اى از بهشت است. اینجا بوی بقیع را استشمام می کنی . اى کاش مى توانستى همیشه این جا بمانى ! اما چاره ای جز رفتن نیست .مى روى اما نه با آن دل که آمده بودى. با دلی روشن و منور به انوار قدسی این آستانه ... سبک، راحت، رها، حالی عجیب دارى، گویاکه در آسمانى و برابر ماه . و دلت  روشن، مثل خورشید، سفید چون برف، آبى تر از آسمان، سبزتر از بهار. مى روى به امید این که دوباره خیلى زود برگردى و سلامش کنى. هر لحظه بر مى گردى وبه پشت سر نگاه مى کنى. گلدسته ها تو را به خود مى خوانند و کبوترى بر بلنداى «ساعت حرم» در امتداد نگاهت مى نشیند. کاش تو هم یک کبوتر بودى. یک کبوترحرم!...خوشا به حال این ساکنان همیشگی . با حسرت مانده بر دل راه رفتن پیش می گیری ... اما نمیتوانی ...اما ... اما ...این دلتنگی نیز به مدد نگاه کریمانه " کریمه " راه دارد . دلت را اینجا به ودیعه می گذاری و ... باز هم منتظر دعوتنامه ...

راستی حالا که دلت تا اینجا آمده ، یعنی اصلا به اینجا کشیده شده ، لحظه شماری می کنی که به زیارت مسجد مقدس """ جمکران """ هم بروی . به کعبه دل " به قبله گاه زمینیان چشم براه منتظر " به مامن امن حضور ... به جمکران ...انشاءالله قبول باشه . اگر توفیق رفیق گشت در مجالی دیگر " سفرنامه جمکران " را از زاویه دید " قلم " به دلهای مشتاق تقدیم خواهم نمود .... فقط طبق معمول همیشه که این بخش از هفته نامه در " لحظات آغازین آدینه "  به سلام و صلوات بر " مهدی موعود " مزین میشود ، از اعماق و جود ، دست بر بلندای آسمان بلند میکنیم و پس از سلام وصلوات بریوسف زهرا ندا بر می آوریم :::     """  اللهم عجل عجل عجل لولیک الفرج """      آمین یا رب العالمین

************************ زیارت قبول ********************         التماس دعا.....     

و این ابیات ناب در شب آدینه زینت بخش  """ بخش ادبی """ هفته نامه،  از سویدای وجود تقدیم به محضر مولای عاشقان       ::::::::::        « یگانه گل نرگس » " مهدی موعود " ( عج )

تو شهی و کشور جان تو را ، تو مهی و جان جهان تو را

ز ره کرم چه زیان تو را ، که نظر به حال گدا کنی 

                                                                          هاتف اصفهانی

سردبیر این بخش _ملتمس دعا

 

        




نویسنده: ملتمس دعا(یکشنبه 85/2/24 :: ساعت 8:10 عصر)

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ