سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 126359 | بازدیدهای امروز: 20| بازدیدهای دیروز: 11
درباره خودم

حبیکه : دو هفته نامه دانشجویی علم آموزان حدیث
مدیر وبلاگ : دانشجویان دانشکده علوم حدیث[81]
نویسندگان وبلاگ :
محمد حسین ورشادی[2]
محو (@)[22]

سیدحمیدهاشمیان (@)[10]

عرفان حائری (@)[10]

عبد عاصی (@)[10]

ملتمس دعا (@)[10]

ایران (@)[6]

آشنا (@)[10]

محمدجوادشاهرودی (@)[12]

خانم منتظری (@)[10]

داود صفیری (@)[6]

یاس کبود (@)[10]

آقای فتحی (@)[2]


لوگوی وبلاگ
مطالب قبلی
مطالب قبلی
لینک های دوستان
اشتراک
 
موسیقی وبلاگ
یاهو

 

         اسرار دل

"""""السلام علیک یا ابا صالح المهدی """"""

         شب چهار شنبه است و دلهای عاشق انگار هوای پرواز به سمت آستان آستانه دوست را پیدا کرده اند . امشب پروانه های سوخته بال غم هجرو فراق دست دعا به سمت آسمان بلند کرده اند و پایان فصل هجران را می طلبند . مولای من ! غم من دیرینه است و تنها با امید به موعد "  حضور و ظهور " شبهای یلدای دوری از شما را به صبح می رسانم . مولای موعود میخواهم از حکایت حضور بگویم ... اما ... یاریم کن ... قلم در دستان لرزانم بی تابی می کند ... مدد نما مولای مهربانم !...         

حکایت‏ حضور، براى من ‏یادآورسپیده ای است که از خواب سیاهى برخاستم و بهانه پدر گرفتم . من همیشه سرماى غم رادرمیان گرمى دستان مهربان  پدر گم مى‏کردم و غمهای سنگین را با سر گذاردن بر شانه های گرم مادر از یاد می بردم . کاش ... کلمات من  بى ‏صدا بودند ؛ کاش... اصلا نوشتن نمى‏دانستم و فقط  بازبان دل با تو حرف مى‏زدم ؛  کاش تیغ غیرت ، " عروس "  نام تو را از میان لشکر نامحرمان الفاظ بیگانه باز مى‏گرفت و در سراپرده  دل مى‏نشاند ؛ کاش ... لایق بودم دلدادگان تو مرا هم با خود مى‏بردند ؛ کاش... من جز هجر و وصال، غم و شادى دیگری نداشتم ! که اگر اینگونه بود کلبه حقیرانه قلبم را دیر زمانی بود که با قدوم متبرک خود مصفا می کردید و مخمل دلم فرش زیر گامهای شما می گردید ... کاش ... کاش ... کاش ..

شنیده ام چشم هایى هست که با دیده "" بصیرت ""  تو را مى‏بینند ؛  دل هایى هست که فارغ از زنگار و کدورت تو را عاشقانه مى‏پرستند ؛ پاهایى هست که با یاد تو دست افشان‏اند ؛ دست هایى هست که بر مهر تو پاى مى‏فشارند . و زبانهائی هست که جز نام تو را بر خود جاری نمی سازند ...

مولای من ! ... مى‏گویند: تو از همه پدرها مهربان ‏ترى، مى‏گویند هر اشکى از چشم یتیمى جدا مى‏شود بر دامان مهر تو مى‏ریزد. و غم یتیمی یتیمان با یاد حضور سبز تو به دست فراموشی سپرده می شود .

مولا جان ! ...  مى‏گویند ... مى‏گویند تو نیز گریانى ! از ... مولای مهربانم !

اىگلستان آرزوهاى من ! مرا ببخش که آداب نجوا و معاشقه نمى‏دانم . مرا ببخش که با "" واژه ها"" حرف دلم را بیان میکنم .  

مرا ببخش که در پرده خیالم ، رشته کلمات ، سر رشته خود را از کف داده‏اند و نه از این رشته سر مى‏تابند و نه سر رشته را مى‏یابند.

اى مولای آئینه ها!

من اگر کوله بار گناه و شقاوتم ، دلم را چه مى‏کنى؟ مهربانم !

با چشم هایم که یک دریا از غم دوریت خون گریسته اند چه مى‏کنى؟  

با سینه‏ام که شرحه شرحه درد فراق است چه خواهى کرد؟

اى کاش ... همه دردم تو بودی ... مهربان مولایم ! از تو درمان نمى‏خواهم که درد هجران تو، ارزنده ترین سرمایه من در این آشفته‏ بازار دنیاست.

تنها اجابتى که انتظار آن را مى‏کشم جماعت ناله‏هاست ؛ تنها آرزویى که منت‏ پذیر آنم ، خاموشى هر صدایى جز ندای دلنواز « یا مهدى‏» است .

        مولای من ! اجازه بدین به زبون خودمون با شما درد دل کنیم ...

آقا جون ! آقا جون ! آقا جون ... آقای خوبان !!! درسته ما بدیم ... بد ... بد ...

ولی اسم ما تو لیست خسته دلان سینه چاک تو " حضرت عشق " ثبت شده ... چه کنیم از ازل پا خودتون نوشته شدیم مولا جون ...

چه بخواهی و چه نخواهی دستان آلوده ما به دامان سرشار از مهر شما گره خورده ... درسته ... ای خوب خوبا ... همه اش به خوبا سر می زنی ... ما چکار کنیم ؟  به کی دل ببندیم ؟ ... از همه جا رونده ایم ... چشم اشکبارمون به یه گوشه چشم شماست ... آقا جون ! به خدا مگه ما بدا دل نداریم ... .... ... یه سری هم به مابزن ای خوب خوبا آقا جون ...

اگر به گوشه چشمی نظر کنی ای دوست ::::دعای خسته دلان مستجاب می افتد

 

""اللهم عجل عجل عجل لولیک الفرج""

 




نویسنده: ملتمس دعا(چهارشنبه 85/3/3 :: ساعت 2:25 صبح)

   1   2   3   4   5      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ