ادامه از مباحث گذشته
سومین مرحله، دوره ای است که درایة الحدیث مجدداً کاربرد یگانه خود را ـ همان گونه که در عصر ورود حدیث ذکر شد ـ مییابد. ولی این بار درایة نه از جهت پرداختن به متن، بلکه از جهت پرداختن به کیفیت سند موضوعیت پیدا میکند. در میان متأخران، مرحوم آغابزرگ تهرانی با تعریفی که از درایة الحدیث به دست میدهد و با تفاوتی که بین درایة و رجال و فقه الحدیث به جهت موضوع قائل میشود، در حقیقت گام دیگری در جهت تبیین و تمایز این علوم از یکدیگر برمیدارد. او درایة الحدیث را علمی میداند که در آن از احوال و عوارضی که به سند حدیث بار میشود بحث میکند. همچنین معتقد است درایة الحدیث از طرقی که به متن میرسد و در آن عده ای حدیث را به ترتیب از یکدیگر نقل کردهاند گفت وگو میکند، « هنگام نقل، اولین راوی متن حدیث را از راوی قبل از خود میگیرد، سپس آن را ـ از وی ـ برای فرد بعدی نقل میکند، تا اینکه آن متن به ما میرسد» (آغابزرگ، 8/54). سپس میافزاید: « پس سندی که از این افراد ناقل فراهم آمده است حالات مختلفی دارد که در اعتبار و عدم اعتبار آن موثر است، مثل این که سند متصل باشد یا منقطع، مسند باشد و یا مرسل، معنعن، مسلسل، عالی، قریب، صحیح، حسن، موثق، ضعیف و یا غیر اینها ـ از عوارضی که در اعتبار سند و یا عدم اعتبار آن مدخلیت داشته باشد ـ علم درایة متکفل بحث از این نوع عوارض است» (همانجا). وی در ادامه میگوید: « اما بحث از احوال شخصیهای که متعرض اجزاء سند و اعضاء و اشخاصی که به ترتیب در نقل وجود دارند ـ که از آنها به راویان حدیث تعبیر میشود ـ و ممیزه هایی که در هر یک از آنها ـ با مدح و ذم و غیر آن ـ وجود دارد که در جواز و یا عدم قبول روایت از آنان موثّر است، موکول به علم « رجال الحدیث» است. و این فن دیگری است؛ هر چند که این دو فن در بحث از موضوع واحد که همان « سند حدیث» است اشتراک دارند، ولی « جهت» بحث مختلف است. چنانکه دیدیم در «علم درایة» از احوال نفس سند بحث میشود و در « علم رجال» از احوال اجزاء و اعضایی که سند حدیث از آن تشکیل میگردد بحث مینماید» (همانجا).
آغابزرگ پس از ارائه این تعریف از « درایة الحدیث» و «علم رجال» به تعریف علم « فقه الحدیث» میپردازد و آن را فن مستقلی نسبت به دو فن سابق ذکر میکند، که ما به دلیل اهمیت نظر وی عیناً عبارت او را نقل میکنیم: « و یقابلُ هذینِ الفنّیَنِ، فَنٌ ثالثٌ و هو فنُّ فقه الحدیث، المخالفُ معهما فی الموضوع. فان موضوعُ متن الحدیث خاصةً فَیُبحثُ فیه فی شرحِ لغاته و بیانِ حالاته من کونه نصاً اَو ظاهراً، عاماً اَو خاصاً، مطلقاً أو مقیداً، مجملاً اَومبیناً، معارضاً اَو غیر معارضٍ» (آغابزرگ تهرانی، 8/54). یعنی، و در مقابل این دو فن، فن سومی است که آن فقه الحدیث است، که در موضوع با آن دو فن دیگر مختلف است. موضوع فقه الحدیث، به طور خاص متن حدیث است که در آن از شرح لغات حدیث و بیان حالات آن، از اینکه نص باشد یا ظاهر، عام یا خاص، مطلق یا مقید، مجمل یا مبین، معارض یا غیرمعارض، بحث میشود».
بنابراین در مییابیم که « فقه الحدیث» در مرحله اخیر و نزد متأخران، همان « درایة الحدیث» در عصر ورود حدیث است. زیرا در هر دو زمان یاد شده موضوع هر دو علم، متن و محتوای حدیث بوده است. در حقیقت، در این برهه « موضوع» علم درایة الحدیث صرفاً سند ( از جهتی که ذکر کردیم) است و «موضوع» علم فقه الحدیث صرفاً متن است. یعنی نسبت این دو علم با یکدیگر در نزد متاخران نسبت «تباین» است و موضوعاً با هم تفاوت اساسی دارند.
سردبیر این بخش _عرفان حائری