الهی زنده به آنم که ، تو…. دردهای سینه ام را میدانی .
الهی زنده به آنم که، تو…. پریشانی روز و شبم را شاهدی .
الهی زنده به آنم که ، تو…. بیقراری هایم را ناظری .
الهی گر چه اسیر و در بندم .
اما امید به تو مرا زنده میدارد .
الهی گر چه دنیا، چون مردابی مرا در خود غرق کرده است .
اما همچنان تو را میخوانم .
آیا در این تنهایی کسی جز تو یاریگرم تواند بود ؟؟؟ هرگز هرگز هرگز …
جز تو کسی را نمیخوانم .
جز دست نوازشگر تو را ، نمیگیرم .
جز نور تو را نمیجویم .
جز هدایت تو را طلب نمیکنم .
جز مهر تو را نمیخواهم .
بارالها …..
ای که درمان دردم تویی .
ای که نور دیده ام تویی .
ای که آرام قلبم تویی .
ای که مونس تنهایی ام تویی .
مثل همیشه …
مرا دریاب …. مرا دریاب ….دریاب ….
تو خود میدانی که سخت آزرده و ناتوانم .
میدانی که تاریکی بر قلبم چیره است .
میدانی که صبر و قرارم رفته است .
میدانی که چشمانم را اشک گرفته است .
میدانی که تنهای تنهایم . تنهای تنها .
مرا دریاب .
کجایی ؟؟؟؟ ای مهربانم …. مرا دریاب . مرا دریاب .
مرا از دنیا جدا کن .
خسته ام . خسته . خسته ام خسته .
از دنیا….
از دوری ….از دُور ….
از بی مهری … از جور…..
از تاریکی ….از ظلم ….
از بی پناهی ….
از خود …
دیگر تاب ندارم .
دیگر توان ندارم .
دیگر نایی نمانده است .
دیگر آرامم نیست .
رهایم کن .….رهایم کن….. رهایم کن …..
رهایم کن چونان پرنده ای که در آسمان بی انتها بال میگشاید .
رهایم کن از بندهای خود خواهی .
رهایم کن از خواسته های ظلمانی .
رهایم کن از تکرار گناهان پنهانی .
رهایم کن از دلواپسی و بی سامانی .
رهایم کن از غصه های نادانی .
خسته ام خسته .…خسته ام خسته …..
کاش غرق نگاه پر مهرت میشدم .
کاش قفس تن را میدریدم .
کاش از منجلاب دنیا میرهیدم .
کاش به تو میرسیدم …..
الهی …
رهایم کن از این ظلمت .
رهایم کن از این حیرت.
رهایم کن از این وحشت.
الهی … مرا دریاب .
ای فردیاد رس درد مندان.
ای مهربانترین مهربانان .